به نام آفریدگار مهر
السلام علیک یا سیدی یا صاحب الزمان و رحمه الله و برکاته
آقا اجازه!
خیلی از آدمها را می دید که مشکلات زندگی رنجشان می داد. خودش هم از این امر مستثنی نبود!
فکر مشکلات خوره ای شده بود که مثل موریانه اعصابش را می خورد!
دنبال راه چاره بود.
دیدن این صحنه که فکر و ذکر او و اطرافیانش بیان سختی های زندگی بود آزاردهنده بود.
واقعا هم فکر و ذکرشان بود! هم به مصائب زندگی فکر می کردند و هم اینکه تا به هم می رسیدند شروع می کردند به نالیدن!
تا اینکه...
بعد از کل تشویش های روحی به یاری خدای مهربان به این راه حل رسید!
مشکل آدمها این بود که به جای اینکه به راه حل مشکل فکر کنند و دنبال تدبیر صحیح باشند به مشکل فکر می کردند و در حال نواختن آهنگ یأس و ناامیدی بودند!
این گونه بود که به افسردگی مبتلا می شدند و کلی ناراحتی های روحی دیگر...
غافل اینکه باید به راه حل مشکل فکر کنند نه خود مشکل!
به عظمت خودش یعنی همان روحش فکر می کرد. به عظمت عالمی که میلیاردها کیلومتر وسعتش بود و هزاران کهکشان داشت و خداوند در آیه قرآن فرموده بود:
و سخر لکم ما فی السموات و ما فی الارض(26/سوره مبارکه لقمان)
آری این خالق عالم بود که تمام این عالم را به اسم بنده اش زده بود!
با خودش فکر می کرد من که این همه خالق برایم بها قائل شده چرا باید با این مشکلات کوچک خودم را ببازم؟!
من(1) که روحم اینقدر ارزش دارد چرا باید با این مسائل کوچک اعصابم را خط خطی کنم!
تصمیم گرفت دیگر با فکر کردن به مشکلات آهنگ زندگی اش را غمگین نکند...
تصمیم گرفت با مشکلات قائم باشک بازی کند و چشمانش را به روی مشکلات ببندد!
می دانست لطفش به این است که حتی اگر مشکلات قایم هم نشوند او دیگر آن ها را نمی بیند!
...
چقدر آرام شده بود! آرام آرام...
و حالا می فهمیدکه دلیل ناراحتی ها و اضطراب هایش همین فکر کردن های نابجاست.
می فهمید که حائل بین او و خدای مهربانش همین دغدغه های کودکانه است!
همین دلبستگی ها به دنیا و آدمهای دنیایی و با مشغول نکردن ذهنش این حائل ها برداشته می شد...
الحمدلله علی جمیع نعمه
(1)البته این من فقط با اتصال به خدای متعال بود که بها پیدا می کرد وگرنه می شود «کالانعام بل هم أضل»(179/سوره مبارکه اعراف)